گرگ اگر با تو نماید روبهی، هین مکن باور که ناید روبهی، از: جواد قلاوند
گرگهای درنده وحشی، عمامه دار و بی عمامه که روزگاری میگرفتند و میکشتند و عکس شهدا را در روزنامههایشان چاپ میکردند و از پدر و مادرها میخواستند که با شناسنامه عکس دار مراجعه کرده و ضمن شناسایی فرزندانشان، مابازای دریافت جنازهها، پول گلولههایی که قلب و مغزشان را شکافته است بهپردازند، حالا از بد روزگار لباس روباه و خانواده بهتن کردهاند و دل نازک! و اهل رأفت! و عطوفت! شدهاند.
تا آنجا که بهخانوادههای واقعی مجاهدین بر میگردد که در منطق آخوندی شریک جرم مجاهدین هستند. چرا که فرزندانی تربیت کردهاند که سرِ سازش با حکومت جلادان و آدمکشان ندارند. بنابراین تعرض بهجان و مال و خانه و خانوادهشان مباح بوده و هست. اما در سالهای محاصره اشرف توسط عوامل رژیم در دولت مالکی و وحوش سپاه قدس، عوامل وزارت اطلاعات، خانواده را وسیله و ابزار اعمال فشار و اذیت و آزار مجاهدین کرده و تحت پوش خانواده روانه قرارگاههای مجاهدین میشدند. همان جانورانی که جلوی اشرف نزدیک بهدوسال بهصورت شبانهروزی و با۳۲۰ بلندگو عربده میکشیدند که اشرف را بهخاک و خون میکشیم و با دستان خودمان شماها را خفه میکنیم و…
رژیم در گل مانده آخوندی خام خیالانه قصد دارد همان نمایش مسخره را دوباره در آلبانی راه اندازی کند. غافل از این که آن سبو بشکست و آن پیمانه ریخت. دوران مفت خوری آخوندها بهسرآمده و آلبانی، عراق نیست که قاسم سلیمانی دژخیمِ معدوم حکمران آن باشد. منتکشی از اینکه ویزا بدهید که ما دلمان بسیار برای عزیزانمان! (که اگر دستمان بهآنها برسد چنین و چنان خواهیم کرد)، تنگ شده و خواهان ملاقات هستیم، دیگر فایده ندارد و دردی از دردهای بیدرمان رژیم را دوا نمیکند.
بنابراین باید تأکید کنم که این ترفند رژیم آخوندی سوخته و دیگر حنای رژیم برای ما اشرفیها رنگی ندارد و بارها خواهران و برادران مجاهدم که در معرض این توطئهها قرار گرفته اند پاسخ آن را به شایستهترین وجه دادهاند. من نیز پیشاپیش و با افتخار باید بگویم تکلیف من و خانوادهام با این رژیم روشن است چرا که دو برادر و یک خواهرم بدست همین رژیم ضد بشر بهشهادت رسیدهاند.
برادرم یحیی که هوادار مجاهدین بود سال ۶۱ در اندیمشک بهجرم هواداری از سازمان دستگیر شد و بهاو ده سال حکم دادند. شهید یحیی بین مردم شهرمان خیلی محبوب و از زندانیان مقاوم اندیمشک بود. یادم هست که هرموقع برای ملاقاتش میرفتم خبرهای مقاومت و عملیات ارتش آزادیبخش را از من پیگیری میکرد. من هم با زبان محلی و استعاره خبرها را برایش میگفتم و خیلی استقبال میکرد. آن موقع یک کدی بین ما جاری بود و بهنفراتی که بهارتش آزادیبخش میپیوستند میگفتیم: «فلانی رفته شوش». من آن موقع ارتباطم با سازمان قطع بود و هنوز وصل نشده بودم ولی او مستمر و در هر ملاقاتی از من میپرسید: «کی میروی شوش؟»
در آخرین ملاقاتی که با او داشتم و قرار بود بهارتش آزادیبخش بپیوندم، وقتی خبر را بهاو دادم خیلی خوشحال شد و از خوشحالی در پوست خود نمیگنجید. در حالیکه اشک شوق از چشمانش جاری بود، گفت: «سلام من را بههمه بچهها و تأکید داشت که بهطور خاص بهبرادر مسعود و خواهر مریم برسان و بگو که من برعهد و پیمانم استوارم.» درود بر او که جانانه ایستاد و در جریان قتل عام ۶۷ جاودانه شد.
خواهرم پروانه نیز از همان دوران دانش آموزی بهعنوان یک میلیشیای پرشور بهفعالیتهای تبلیغی میپرداخت. پس از سی خرداد بخصوص در سال ۶۱ و دستگیری برادرم یحیی و فشارهایی که مزدوران رژیم بر روی خانوادهها و هوادران در شهر میآوردند عزم او را برای مبارزه هرچه جزمتر کرد، او که روزانه شاهد جنایات پاسداران هم در مدرسه و هم در سطح شهر بود، بتدریج بهاین نتیجه میرسید که راه دستیابی بهآزادی تنها از طریق مبارزه مسلحانه و سرنگونی رژیم ولایت فقیه میسر است.


در سال ۶۶ پس از تشکیل ارتش آزادیبخش ملی ایران که سرآغاز دورانی جدید از تکامل مبارزه با رژیم جنایتکار آخوندی بود، پروانه در حالیکه ۱۸ سال بیشتر نداشت و سال آخر دبیرستان را میگذراند، برای پیوستن به ارتش آزادیبخش سر از پا نمیشناخت. همواره در میان هواداران بهدنبال کانالی بود که بتواند خود را بهارتش آزادیبخش برساند. سرانجام تلاشهای او بهبار نشست و در زمستان ۶۶ توانست بهپیک سازمان وصل شود اما بهدلیل زیاد بودن نیروهایی که قصد پیوستن به ارتش را داشتند اعزام او تا نوبت بعدی بهتعویق افتاد. و در زمستان سال ۶۶ هم بهدلیل لو رفتن شبکه وزارت اطلاعات که در میان هواداران به «بختک» معروف شده بود، وقفهای در اعزام پیکهای سازمان ایجاد شد. عطش پروانه برای وصل بهسازمان و اعزام بهمنطقه بهحدی بود که دیگر تاب تحمل انتظار بیشتر را نداشت و در خرداد ۶۷ پیش از عملیات چلچراغ بههمراه تنی چند از هواداران سازمان بهصورت خودجوش و از طریق مرز پاکستان بهقصد اعزام اقدام کردند. در این مسیر گروه آنها در دو نقطه مورد شک پاسداران قرار گرفت. بار اول در شیراز به آنها مشکوک شدند که با عادیسازی و محمل قوی توانستند پس از ۲۴ ساعت بازداشت از دست پاسداران بگریزند، اما بار دوم در پست بازرسی ورودی بهزاهدان آنها را از اتوبوس پایین آورده، پروانه و فرنگیس کیهانی را بازداشت و پس از مدت کوتاهی بهزندان اهواز منتقل میکنند. پروانه را در زندان بهزیر شکنجه میبرند تا بهخیال خام خود اسامی کسانی که قصد اعزام و پیوستن بهسازمان را دارند از او بگیرند اما او با مقاومتی تحسینبرانگیز و درخور یک مجاهد خلق شکنجهگران را بور و کور نمود.
سرانجام پروانه قهرمان همراه با همرزم، همسفر و همشهریش فرنگیس کیهانی همچنین برادر قهرمانم یحیی قلاوند که از شهریور سال ۶۱ در زندان بهسر میبرد و پسرخالهام فریدون حنیفزاده در جریان قتلعام زندانیان سیاسی در سال ۶۷ بر عهد و پیمان خود با خدا و خلق ایستاد و بهشهادت رسید! درورد، درود، درود
برادر کوچکترم ضرغام نیز که متولد۱۳۵۳بود و از دوران کودکی در معرض این فشارهای طاقت فرسا بهخانوادهام قرار داشت، یکی از هواداران پرشور سازمان مجاهدین بود که در سال ۷۶در ارتباط با سازمان قرار گرفت، درحالیکه قصد خروج از کشور و پیوستن به ارتش آزادیبخش را داشت، هسته آنها لو میرود و چهار نفر از آنها دستگیر و بهزندان اهواز منتقل میشوند و بعداز حدود سه ماه از دستگیری به همراه همرزمش عبدالرضا امیدی بهجوخه اعدام سپرده میشوند و بهاین ترتیب ضرغام قهرمان نیز با وفای بهپیمان بهخواهر و برادر قهرمانش میپیوندد. یادشان گرامی و راهشان پر رهرو.
و حالا بعداز۴۰سال بیداد و ستم، همان قاتلان و جنایتکاران، باید بترسند و بلرزند. زیرا این خونهای پاکی که برای تحقق آرمان آزادی برزمین ریخته شد، به سیلابی بنیانکن تبدیل شده و ریشه ستم و بیداد را برخواهد کند.
جوشش آن خونها را اینک در شعلههای شب شکن کانونهای شورشی در جای جای شهرهای میهن میتوان دید. عزم آن بر دار رفتگان در رزم و جنگ صدبرابر ما مجاهدین در اشرف ۳ جاریست و تا نابودی ریش و ریشه جانیان حاکم بر کشورمان و مزدوران حقیر آنها همچنان جریان خواهد داشت. دشمن و دم و دنبالچههای نوالهخوارش باید که آسوده نباشند، چون روز حسابرسی در پیش است.
جواد قلاوند
تیرماه ۱۳۹۹
گرگ اگر با تو نماید روبهی، هین مکن باور که ناید روبهی، از: جواد قلاوند
درهمین رابطه بخوانید:
موجدستگیری خانوادههای مجاهدین پساز آتشتهیه شیطانسازی و جنگهای روانی علیه مقاومت ایران
موججدید دستگیری جوانانوخانوادهها و هوادارانمجاهدین درسراسر کشور
دستگیری شمار زیادی از خانوادهها و هواداران سازمان مجاهدین خلق ایران
عفو بینالملل: برخوردهای بیرحمانه رژیم ایران با خانواده قربانیان قتلعام ۶۷
خانواده مجاهدین یا مزدوران ارتجاع؟ – مسعود رجوی
دستگیری خانواده شهیدان در سی امین سالگرد قتل عام ۶۷ در وحشت از جنبش دادخواهی
عفو بینالملل: تلاشهای جدید مقامات رژیم ایران برای خاموش کردن صدای خانوادههای قتلعام شدگان ۶۷
انجمن نجات وزارت اطلاعات ارگانی برای نفوذ و تروریسم تحت پوش خانواده
شکنجه روانی توسط وزارت اطلاعات در پوش خانواده – عیسی اکبرزاده
علیرضا نقاش زاده عضو شبکه تروریستی مامور پیشبرد طرح تروریستی در آلبانی تحت پوشش خانواده