وزارت اطلاعات ترور عملیات روانی – قتلعام ۱۰ شهریور ۹۲ در اشرف یک جنایت علیه بشریت بود. آیا باید رژیم را تنها دستاندرکار محسوب کرد؟ همدستان رژیم در این جنایت چه کسانی بودند؟ چه کسانی قبل از جنایت جاده را برای آخوندها هموار کردند؟ چه کسانی بعد از جنایت، دست خونین جلاد را پاک کرده میکنند؟ و چه کسانی از جنایتکار تقدیر کردند تا به جنایت علیه مجاهدین ادامه بدهد؟
برای پاسخ به این سئوالات سه برگ سیاه خیانت، که توضیح دهنده جادهصافکنی، تشویق قاتلان و تقدیر از جانیانی است که دست به قتلعام مجاهدین اشرف زدند یعنی نقش مأموران داخل و خارج کشور وزارت اطلاعات را بررسی خواهیم کرد.
بدینمنظور رژیم، مزدوران و عوامل اطلاعاتی آلت دست خود را؛ با استفاده از صنعت نامهنگاری و تومار سازی برای کشتار مجاهدین، در سه مرحله به کار گرفت:
– مرحله اول، قبل از قتلعام ۱۰ شهریور:
هدف: برداشتن موانع و صاف کردن جاده برای کشتار ۱۰ شهریور
– مرحله دوم، بعد از قتلعام ۱۰ شهریور:
هدف:تقویت و تشجیع مالکی برای ادامه جنایتها
– مرحله سوم، در ابتدای سال ۹۳:
هدف: تحریک مالکی در آخرین روزهای نخستوزیری برای ضربه زدن به مجاهدین
مرحله اول: جاده صاف کردن برای کشتار ۱۰ شهریور
از ابتدای سال ۹۲ موجی از جنگ سیاسی و روانی رژیم علیه مجاهدین، آغاز شد و تا روز ۱۰ شهریور ۹۲، با شدت و حدت بیسابقهیی جریان داشت. مضمون این بسیج جنایتکارانه سیاسی و تبلیغاتی این بود:
– مجاهدین باید اشرف و لیبرتی را ترک کنند.
– رهبری مجاهدین می خواهد به بهانه حفاظت اموال در اشرف، نفرات را به کشتن بدهد و از آن بهرهبرداری سیاسی و تبلیغاتی کند.
یک سایت پوششی وزارت اطلاعات آخوندی در دیماه ۹۱ نوشت: «سران این فرقه حاضر به تخلیه کامل و مسالمتآمیز این اردوگاه نیستند… بنابراین کمیته تخلیه اردوگاه عراق جدید (اشرف) و دولت آقای نوری المالکی و ارتش عراق هیچ راهی بهجز تلاش برای بازپسگیری و بیرون راندن بقایای فرقه باکمترین هزینه ممکن و بهکارگیری کمترین اهرم زور پیش پای خود ندارند»
یک ماه پس از موشکباران لیبرتی، وزارت اطلاعات برای تحقق هدف خود با الگوی پرونده ننگین ۱۷ ژوئن تلاش کرد مأموران و مزدوران خود را علیه مجاهدان لیبرتی بکار بگیرد. در همین رابطه سایتهای وزارت اطلاعات نوشتند: «تعدادی از جداشدگان طی نامهیی از دولت عراق خواستار شدند که با توجه به شناخت و آموزشهای لازم و آشنایی کافی آنها با شیوههای خمپاره زنی و موشکپرانی و حتی انجام این اقدامات تروریستی, دولت عراق از آنها در انجام این تحقیقات کمک بگیرد تا هرچه زودتر حقیقت برملا شود..».
در بهمن ۹۱ یک مأمور رذل وزارت اطلاعات تحت عنوان از دولت عراق تقاضا میکند: «ما میبینیم که یک عده در اور سورواز فرانسه نشستهاند برای یک عده از دنیا بیخبر تصمیمگیری میکنند … رجوی اعضاء را به گروگان گرفته و اجازه نمی دهد برای ادامه زندگی از عراق خارج شوند و آنها را سپر جان خود نگهداشته».
مزدور اجارهیی علیرضا نوریزاده در یک تلویزیون دستساز وزارت اطلاعات می گوید: «در عراق… مجاهدین را عملاً دستوپایشان را بستهاند هیچ حرکتی نمیتوانستند توی اردوگاه لیبرتی بکنند با موشک آنجا را زدند این یعنی چی؟ یعنی ضعیفکشی… خوب برو به خانم رجوی توی واشنگتن و نشسته میان چهارتا سناتور برو اون را حل کن، می روی بچههای بیچاره را در اردوگاه می زنی؟!».
در فروردین ۹۲ یکی از سایتهای زنجیرهیی وزارت اطلاعات در نامهیی به نخستوزیر عراق می نویسد: «آقای نخستوزیر طبق تجربه، دوباره مسئولین سازمان دراینباره نیز کارشکنی خواهند کرد و با بهانههای مختلف جلو تصمیم افراد را برای خروج افراد خواهند گرفت»
توطئه سر دژخیم اطلاعات آخوندی علیه مجاهدان اشرف
در ۱۸ فروردین ۹۲ به دنبال سفر آخوند مصلحی، وزیر اطلاعات رژیم آخوندی به عراق و ابلاغ دستورات خامنهای به مالکی، رسانههای حکومتی و سایتهای پوششی گشتاپوی آخوندی، نوشتند:
«وزیر اطلاعات:
با اخراج مجاهدین از عراق، امنیت در این کشور برقرار می شود
حیدر مصلحی که روز گذشته در کربلا به سر می برد در سخنانی درباره هدفش از سفر به عراق بیان کرد که اولین هدفش از این سفر هماهنگی میان دستگاههای امنیتی و اطلاعاتی دو کشور بوده است. بر اساس گزارش سایت اشرف نیوز، وی ادامه داد که دومین هدفش از این اقدام ایجاد هماهنگی با دستگاههای امنیتی و اطلاعاتی بهمنظور تنگ کردن عرصه برای مجاهدین و اخراج آنها از خاک عراق بوده است».
مرحله دوم: تقدیر و تشکر از مالکی و پاک کردن خنجر خونین جلادان
بعد از قتلعام ۱۰ شهریور، جادهصافکنها و دستیاران دژخیم، همانها که قتلعام اشرف، این جنایت بزرگ علیه بشریت را زمینهسازی کرده بودند، به شستن خون از دستهای جلاد و پاک کردن خنجر او پرداختند.
هم قاتلان و دژخیمان که مستقیماً دست در خون مجاهدین دارند و هم پادوها و شاگردان آنها، یکمرتبه همه غصه خور افراد «رنجدیده» اشرف و لیبرتی شدند که از دنیای آزاد و از تنفس در فضای آزاد محروماند، از امکانات ارتباطی این عصر، از کامپیوتر و موبایل خبر ندارند! بایستی هر چه سریعتر از عراق به کشورهای دیگر منتقل شوند وگرنه کشتار دیگری در انتظار آنان است و در این موضوع هم باز رهبران مجاهدین مسئول آن هستند.
در ۲۶ اسفند ۹۲ پردهها بهطور کامل کنار میرود و مستخدمان اطلاعات ولایتفقیه نقاب از چهره برمیدارند. روزنامه حکومتی الصباح الجدید (۱۷ مارس ۲۰۱۴) نامه سرگشادهیی را با اسامی دهها تن از بهاصطلاح جداشدگان سازمان مجاهدین خلق ایران خطاب به نوری مالکی منتشر میکند. مزدوران در این نامه تلاش میکنند تا به مالکی و مشاور امنیتیاش، اولاً در رابطه با ناکامی و شکست دررسیدن به هدف اصلیشان در حمله به اشرف دلداری بدهند و ثانیاً در برابر پیگرد دادگاه اسپانیا که آنها را وحشتزده ساخته حمایتشان کنند.
«جداشدگان از سازمان خلق درخواست جدا کردن ساکنان لیبرتی از رهبری آن رادارند
دهها تن از جداشدگان ایرانی از سازمان مجاهدین خلق ایران خواستار جدا کردن ساکنان کمپ لیبرتی از رهبری سازمان که آن را فرقهگرا توصیف کردند شدند. آنها ابراز آمادگی کردند تا به دولت عراق و سازمان ملل متحد کمک و مشورت بدهند در مورد اوضاع انسانی و روحی بدی که ساکنان کمپ به خاطر سیاستهای این سازمان از آن رنج میبرند»
آنان در ابتدای همین نامه خطاب به مالکی تحت عنوان عالیجناب آقای نوری مالکی رئیسالوزرای عراق، «نهایت سپاسگزاری و تشکر عمیق» را به عمل میآورند و ضمن تلاش برای روش همیشگی آخوندها یعنی جدا کردن سر از بدنه اینطور مینویسند:
«ما افراد جداشده از تشکیلات این سازمان که بعضاً افراد خانوادههای ساکنان کمپ لیبرتی هستیم، همگی … شاهد جنایات، قتل و شکنجه جسمی و روحی رهبری این سازمان هستیم… ما میخواهیم که با هماهنگی و همکاری یونامی و نهادهای ذیربط سازمان ملل متحد و سفارتخانههای کشورهای اروپایی و آمریکا در جهت جداسازی افراد و بدنه پایین سازمان در کمپ مذکور از رأس و رهبری تشکیلات مخوف آن و اعلام انحلال این رهبری و تشکیلات و خودداری از به رسمیت شناختن و مذاکره با آن تحت پوش دروغین و موهوم نمایندگان ساکنان لیبرتی، تلاش لازم مبذول گردد تا افراد بهطور مستقل و آزاد برای زندگی و آیندهٔ خودشان تصمیم بگیرند… ما جداشدگان از سازمان مجاهدین خلق نیز آمادهایم در این راستا تمام تجارب خودمان را در اختیار دولت عراق و سازمان ملل و کمیساریای عالی پناهندگان ملل متحد قرار بدهیم»
جالب این است که نامه مستخدمان وزارت به نخستوزیر عراق ۱۱ روز قبل از انتشار در الصباح الجدید، در سایتهای وزارت اطلاعات منتشر میشود.
سایت اینترلینک ۱۵ اسفند ۹۲ / نامه سرگشاده ۵۰ تن از جداشدگان سازمان مجاهدین به نخستوزیر عراق نوری المالکی
بهاینترتیب رژیم آخوندی در فاز سرنگونی بسیاری از مزدورانی را که تاکنون میخواست بهعنوان اپوزیسیون قالب کند، ناگزیر به چنین موضعگیری رسوایی کشاند و به آشکارترین صورت، ماهیت واقعی آنها را بهعنوان مشتی مزدور جیرهخوار گشتاپوی آخوندی برملا کرد.
هرکدام از امضاکنندگان، پیشینه سالها مزدوری و خوشخدمتی برای جلادان و شکنجه گران در داخل و خارج ایران را در کارنامه خوددارند و بسیاری از آنها در شکنجه روانی ساکنان اشرف با ۳۲۰ بلندگو، یا در طراحی حملات به اشرف و لیبرتی شرکت داشتهاند.
شماری از مزدوران امضاکننده تومار به مالکی، مانند علی قشقاوی، حسن خلج، بتول ابراهیمی و عباس صادقی نژاد از ابتدا با مأموریت نفوذ در صفوف مجاهدین به منطقه مرزی رفته بودند و پس از لو رفتن مأموریتشان، قرارگاههای مجاهدین را ترک کرده و یا اخراج شدهاند.
آنها در اولین فرصت خود را به اربابانشان در وزارت اطلاعات در تهران رسانده و پس از دریافت مأموریت جدید بر ضد مجاهدین و مقاومت به کشورهای اروپایی اعزام شدند.
قابلتوجه است که ۶ نفر از ۷ شاهد قلابی وزارت اطلاعات پرونده کودتای ننگین ۱۷ ژوئن، یعنی مسعود خدابنده، سینگلتون، سبحانی، کریم حقی، ادهم طیبی، علیرضا میرعسگری جزء امضاء کنندگان همین تومار هستند همان کسانی که با حکم قضاییه فرانسه آشکار و اثبات شد که تمام شهادتهای آنها مجعول و ساختگی و تماماً در جهت پروژه وزارت اطلاعات رژیم برای انهدام مقاومت سازمان یافته ایران بوده و البته قابلتعقیب در مراجع قضایی است.
اما رژیم به همین بسنده نکرد و تومار دیگری با اسامی ۳۲ گماشته خودش البته این بار از داخل کشور خطاب به مالکی، در حمایت از تومار خارج کشوری، علم کرد.
در رابطه با این تومار هم نکات جالبی هست که رسوایی آن را برملا میکند برای مثال اینکه: اولاً همان خط جدا کردن سر از بدنه را تکرار کرده است و دوم اینکه در بین مزدوران امضاکننده این تومار چند نفوذی لو رفته ازجمله مسعود تقی پوریان، جعفر پوراندبیلی و اسماعیل طالبی دیده میشوند
و رسواتر اینکه در سایت نجات رژیم مفصل درج میشود: «… فرماندهان و روسای برگزیده رجوی از این افراد جداشده و در مکانهای دیگر نگهداری شوند… تداوم امرونهیهای … رجوی در کمپ لیبرتی، به معنی نقض حاکمیت ملی عراق در منطقهیی است که در پایتخت کشور و در جوار فرودگاه بینالمللی بغداد قرار دارد و حادثهیی کاملاً غیرطبیعی بهشمار میآید!».
انجمن نجات وزارت اطلاعات درپوش بهاصطلاح خانواده مجاهدین در اسفند ۹۲ نوشت:«آقای نوری مالکی نخستوزیر محترم عراق… ما جمعی از خانوادههای اسیران [مجاهدین] هستیم… همانطور که شاهد هستید فرزندان ما هرروز و هر ساعت درخطر هستند، چندین بار زندان لیبرتی مورد اثابت [اصابت] خمپاره قرار گرفت و چندین نفر کشته و یا مجروح شدند که از اسامی مجروحین بیخبر هستیم».
روشن است که وزارت اطلاعات از طریق این خانوادههای مجعول که هیچ نام و نشانی هم از آنها ذکر نشده، تلاش میکند در پوشش دلسوزی و ابراز نگرانی خانوادههای مجاهدین، با گرفتن اسامی مجروحان، اطلاعات خود برای نشانهگیری موشکی را تصحیح و تکمیل کند.
بسیاری از امضاها در این تومارها مشترک است، زیرا رژیم از فرط خالی بودن چنتهاش، اکثر این مزدوران سوخته و نیمسوخته و از دور خارجشده را بعد از نبش قبر و پس از گذشت ۱۵ یا حتی ۲۰ سال که هیچ خبری از آنها نبود، دوباره به میدان آورده و بهدفعات مورداستفاده قرار میدهد.
اما یک تومار مفتضح دیگر این بار با امضای ۱۶ مأمور خارج کشوری وزارت اطلاعات بازهم خطاب به مالکی داده شد:
«برای ما مسجل است که مسعود رجوی به فکر راهحلی برای نجات افراد باقیمانده در لیبرتی نیست بلکه به فکر وقوع یک قتلعام دیگری برای بهرهبرداری در جهت نجات خودش از دستگیری و جلوگیری از فروپاشی فرقهاش میباشد که بهای آن را میبایست افراد لیبرتی و ما و خانوادههای آنها بدهند…صدای ما را به گوش صلیب سرخ، حقوق بشر، حقوق بشر کمیساریا، سازمان ملل و دیگر ارگانها …» برسانید.
یک مأمور رذل شبکه جاسوسی و ترور گشتاپوی آخوندی در خارج کشور به نام محمد رزاقی طی نامهیی خطاب به مالکی از عدم قاطعیت او در قبال مجاهدین شکوه و شکایت کرده و برای سوخت رساندن به ماشین کشتار و جنایت مالکی مینویسد: «عدم قاطعیت دولت و دستگاه قضائیه عراق باعث خواهد شد سران (مجاهدین) به نقض حقوق بشر در کمپ لیبرتی و در خاک عراق ادامه بدهند»
این مزدور نیز از یک کشتار و یک «فاجعه انسانی» خبر داده و اضافه میکند: «برای جلوگیری از نقض حقوق بشر و برای جلوگیری از یک فاجعه انسانی در کمپ لیبرتی سران (مجاهدین) را از اعضاء … جدا کنید…»
مرحله سوم:تلاش برای استفاده از آخرین روزهای مالکی برای کشتار مجاهدین
در سال ۹۳، بهرغم وضعیت رو به افول مالکی، وزارت اطلاعات از طریق عوامل و مزدورانش در داخل و خارج کشور با هدف کشتار مجاهدین با نامهنگاری به مالکی و ارسال تومار تلاش میکند تا وی را برای حمله به مجاهدین تحریک و ترغیب کند. برای نمونه، محمدحسین سبحانی در خرداد ۹۳ به بهانه تبریک به نخستوزیر عراق برای بهاصطلاح «پیروزی»! او در انتخابات با درج مطلبی تحت عنوان «اقدامات مداخلهجویانه مجاهدین در عراق محکوم است» مینویسد:
«دستگاه تبلیغاتی [مجاهدین] از هیچ تلاشی برای کارشکنی درروند این انتخابات و ترور شخصیت آقای المالکی و دیگر مسئولین عراقی فروگذار نکرد… در این راستا، [سازمان] با موضعگیریهای خصمانه و صرف هزینههای هنگفت و بهوسیله کارمندان خود همچون استیونسون و رودی جولیانی سعی در مخدوش جلوه دادن این انتخابات و جوسازی برعلیه منتخب مردم عراق دارد که مصداق روشن دخالت در امور داخلی این کشور میباشد. دخالتی که دلیل اصلی مخالفتها و فشار گروههای عراقی بر مجاهدین است و تا آنجا پیش میرود که گروههای تندرو به حملات تروریستی بر علیه اعضای مجاهدین دست میزنند که صدالبته مسبب اول آن رهبری مجاهدین و تصمیمات اشتباهش و بهطور خاصتر همین دخالتها در امور داخلی عراق است».
یکی دیگر از انجمنهای پوششی وزارت اطلاعات به نام «انجمن یاران» طی نامه سرگشادهیی به نوری مالکی به وی هشدار میدهد که ماندن [مجاهدین] در عراق بسا خطرناکتر از بمب اتم است… از شما میخواهیم که هرچه سریعتر [مجاهدین] را از عراق ریشهکن کنید».
اما این تلاشها بهجایی نرسید و سرعت تحولات و سقوط شتابان مالکی چنان بود که رژیم امکان بهره برداری از از طرحهای و نقشههای شوم خود را نداد.
اما شاید مرور بخشی از سخنان جان سانو نایبرئیس بخش محرمانه اطلاعات مرکزی در دولت بوش که دریکی از کنفرانسهای مقاومت ایران ایراد شد، شگردهای جعل و دروغپراکنی وزارت اطلاعات درباره مجاهدین که با استناد به تجارب و آشنایی مستقیم خود از وزارت اطلاعات است، بهتر ماهیت جنگ روانی رژیم آخوندی را بیان نماید. جان سانو میگوید:
«وزارت اطلاعات، سازمان مجاهدین خلق را بهصورت بزرگترین خطر یگانه برای رژیمشان میداند و بدین خاطر به هر کاری دست خواهد زد تا دروغ علیه آن پخش کند… یک تکنیک که وزارت اطلاعات بهخوبی از آن استفاده کرده چیزی است که ما به آن “پرچم کاذب” میگوییم. آنها آدمها را طوری جا میزنند که وانمود کنند افراد دیگری هستند مثلاً از اعضای جنبش سبزند یا از اعضای مجاهدین خلق. در حقیقت منابع رسانههای آمریکا در رابطه با سازمان مجاهدین خلق تنها تکرارکننده حرفهای وزارت اطلاعات بودهاند. گروههای پوششی و نمایندگانی که بجای وزارت اطلاعات عمل میکنند خود را بهصورت سازمانهای ایرانی- آمریکایی یا آکادمیسینهای معتبر نشان میدهند».
واقعیت این است که هدف رژیم ایران و دست نشاندگانش در عراق نه انتقال مجاهدین از عراق به خارج بلکه چنانچه بارها از سوی سردمداران رژیم بیان شده کشتار و یا تسلیم است به همین دلیل است که همزمان با پروسه بازاسکان و انتقال به کشورهای دیگر بارها و از جمله در ۷آبان۹۴ و ۱۴ تیر ۹۵ با موشک مورد تهاجم تروریستی قرار میدهد.
واقعیت این است که رژیم ولایت فقیه بقای خود را در نابودی مجاهدین می بیند! خواست واقعی رژیم آخوندی نه ترک اشرف است و نه عراق! بلکه نابودی کامل تنها نیروی جنگنده ضد رژیم است! برای سردمداران رژیم نه سلاح، نه مکان و نه تعداد، هیچکدام در ارتباطا با مجاهدین تعیین کننده نبوده و نیست. آنچه که سردمداران رژیم ولایت فقیه طی نزدیک به چهار دهه در نبرد خود با مجاهدین به تجربه درک کردهاند این است که رمز قدرت و انسجام مجاهدین در تشکیلات پولادین آنان نهفه است، تشکیلاتی که به یمن انقلاب ایدئولوژیک مرزهای متعارف فداکاری و از خودگذشتگی را در نوردیده و طرحی نو در حاکمیت «فردی» درانداخته. بیجهت نیست که نوک حمله جنگ روانی بیسابقه وزارت اطلاعات و تمامی ارگانهای رژیم بر روی مناسبات تشکیلاتی مجاهدین متمرکز است
اعترافات خلیفه ارتجاع و بالاترین ایادی و مهرهها و دستگاه تبلیغاتی رژیم به این واقعیت، در میان سیلی از اتهامات و جعل و دروغ که رژیم علیه مجاهدین و مقاومت و رهبری پاکباز مقاومت جاری کردهاند؛ گویای همین واقعیت است:
خامنه ای: «دولتهای اروپایی -حالا این دولتهای آسیایی… این سؤال [از آنها] بیپاسخ است که چرا آغوش باز کردند و قاتلان [این ] ملّت را در آغوش گرفتند؟ چرا اینها را پناه دادند؟ چرا اینها را به دولت جمهوری اسلامی تسلیم نکردند که حکم الهی را درباره اینها جاری کند؟ چرا؟… این خیلی امر مهمّی است, از این نمیشود بهآسانی گذشت»
پیش از این نیز کیهان خامنهای اعلام کرده بود که «منافقان و شایعه پراکنها باید اعدام شوند و هیچ کجا از جمله خارج کشور نباید برای آنها امن باشد». کیهان روزنامه وابسته به خامنهای، طی مقالهیی نوشته بود: «خبرسازان دروغین و شایعهپراکنان با جنگ روانی جامعه و نظام اسلامی را تهدید میکنند و همچون منافقان از درون جامعه اسلامی به آن ضربه میزنند… اجرای حکم خدا در مورد فتنهانگیزان حق ستیز، به زمان و مکان و مرز محدود نیست و شامل مروز زمان نمیشود… برای آنها هیچ جایی نباید امن باشد. بنابراین، فرار فتنهانگیزان حتی به خارج از کشور، نباید مانع برخورد با آنان شود. همچنین در دستگیری آنها همه مردم باید بسیج شوند»
صحبتهای خامنه ای درست در زمانی بیان میشود که تمامی تلاشهای خلیفه ارتجاع برای توقف پروسه باز اسکان مجاهدین به شکست انجامید. ۸ روز بعد خلیفه ارتجاع با حمله موشکی ۱۴ تیر پاسخ این شکست را داد. اما ابعاد این شکست تنها محدود به پروسه باز اسکان نبود بلکه شامل شکست جنگ کثیف روانی ۱۴ آخوندها علیه مجاهدین هم بود! جنگ کثیفی که مدعی است که گویا مجاهدین خواهان ماندن در عراق هستند و این رژیم جنایتکار آخوندی است که دلسوز مجاهدین شده است!! در چنین دستگاهی است که کثیفترین مهرههای وزارت اطلاعات بعنوان «خانواده مجاهدین»! نقش سربازان خط مقدم جنگ کثیف روانی را بازی میکنند…!
اما زمستان رفت و روسیاهی به رژیم و مأموران آن ماند که تلاش داشتند و دارند که مجاهدین را نابود کنند. مثل پرونده ۱۷ ژوئن در فرانسه که رژیم و مأموران خارج کشوری ارگان کشتار و جعل اطلاعات آخوندی کیسهها دوخته بودند ولی حکم دادگاه آنها را بور و رسوا کرد، در این موضوع هم آلت فعلهایی که دل به سلطه رژیم در عراق که به دست مالکی اعمال میشد خوش کرده بودند که گویا میتوانند مجاهدین را از بین ببرند دیدیم که مالکی هم رفت و این مجاهدیناند که هرروز از دل توطئههای ارتجاع و استعمار سربلند بیرون میآیند و نهایتاً باز این سازمان مجاهدین و مقاومت مردم ایران است که این رژیم را با همه دم و دنبالچهها و مزدوران جارو کرده و به زبالهدان تاریخ میریزد.
وزارت اطلاعات ترور عملیات روانی