اگر بمب منفجر شده بود… و بعد از دادگاه
یک: بیبیسی
اگر بمب منفجر شده بود:
به گزارش یک مقام اطلاعاتی بنام م. ب که خواسته ناشناس بماند، در مراسم سالانه مجاهدین خلق در ویلپنت پاریس که در آن تعداد زیادی از دانشجویان از خوابگاههای دانشجویی لهستان و دیگر کشورهای اروپای شرقی و آفریقایی با اتوبوس آورده میشوند، در جریان یک درگیری درونگروهی که منجر به تیراندازی شد، تعدادی از اعضاء و منتقدین داخلی مجاهدین کشته و مجروح شدند. پیشازاین نیز درگیریهایی از این قبیل در اردوگاههای مجاهدین در عراق گزارش شده بود.
بعد از دادگاه:
یکی از کسانی که در جریان موضوع بمبگذاری، در دادگاه بلژیک محاکمه و متأسفانه محکوم شد شاعری است که قبلاً بهعنوان هوادار برای مجاهدین شعر میسروده و فیلمبرداری میکرده است. ناظرین گفتهاند که مجاهدین با قدرناشناسی و علیرغم اینکه بمبی منفجرنشده، هیچ اقدامی برای آزادی این شاعر نکردهاند و آن شاعر مظلوم که مدتی هم در زندانهای جمهوری اسلامی بوده را قاضی بیرحم بلژیکی به هفده سال زندان و برگرداندن بیش از دویست هزار یورو از دریافتیهایش از جمهوری اسلامی محکوم کرده است.
دو: مصداقی
اگر بمب منفجر شده بود:
من خودم توسط برخی از منابعم در داخل ایران باخبر شده بودم که مجاهدین میخواهند از یک انفجار در داخل مراسمشان استفاده کنند تا برخی از منتقدین داخلی خودشان را از میان بردارند. من همان روز به همراه یکی از محافظین سابق رهبری اینها که حالا با وزارت اطلاعات همکاری میکند به تلویزیون اینترنشنال رفته بودم که مراقب باشیم یکوقت مجاهدین موضوع را به گردن رژیم و دیگران نیندازند.
بعد از دادگاه:
من از طریق منابعم در داخل خبر داشتم که قرار است یک کارهایی برای به هم زدن مراسم اینها در پاریس انجام بشه؛ اما فکر نمیکردم آخوندا آنقدر احمق باشن که دیپلماتشون را وارد کنن و کار را به دست یک بیعرضهای مثل اون شاعر مفنگی بسپارن. این کارها آدم توانمند میخواد که به اندازه کافی به خون اینا تشنه باشه. البته خیلی ها ممکن است بگن که منم مثل اون شاعر یه مدت با تشکیلات اینها کارکردم اما به اندازه او تودار نبودم که بتوانم ظاهر را حفظ کنم. قبلاً از منابع داخل ایران شنیده بودم که رژیم ممکن است از طریق نفوذیها به اینها ضربه بزند. مثل ضربهای که به حزب دموکرات کردستان زدند و سم در غذاشون ریختند. حالا این دفترچه سبز چیه؟ چه اسناد دیگه ای توی این پرونده هست؟ نکنه…
سه: ع. اقبال
اگر بمب منفجر شده بود:
سازمان مجاهدین باید هرچه زودتر اسامی کشتهشدگان و زخمیهای این انفجار را به همراه آدرس خانوادهشان در ایران و نوع رابطهشان با سازمان را به کمپین ما بدهد تا ما اطلاعرسانی کنیم. ضمناً باید کروکی محل انفجار بمب در سالن را منتشر کنند و بگوید که چرا اینقدر فاصله صندلیها کم بوده که مردم نتوانستهاند فرار کنند. ضمناً هرچه زودتر سازمانشان را منحل کنند تا بعدازاین هدف کارهای تروریستی رژیم قرار نگیرند.
بعد از دادگاه:
اینها باید اعلام کنند که چرا نتوانستهاند این نفوذیها را قبلاً افشا کنند و اینها در این سالها با کدامیک از خانوادههای هوادار رابطه داشتهاند. چه اطلاعاتی گرفتهاند و به وزارت اطلاعات دادهاند. باید هرچه زودتر اسامی نفوذیها و خانوادهها را در اختیار کمپین ما قرار بدهند تا به مقامات سازمان ملل اطلاع بدهیم. ضمناً اگر مجاهدین به ما تهمت همکاری با رژیم را نزده بودند و سازمانشان را زودتر منحل کرده بودند رژیم چنین اقداماتی نمیکرد. حالا این دفترچه سبز چیه؟ نگرانیم…
چهار: شاعر مفلوک
اگر بمب منفجر شده بود:
کار خودشونه. یک شعر صدصفحهای هم در این مورد گفتم و هرچی فحش بلد بودم نثارشون کردم. در شعر آدم آزاد است هرچی درونش داره بیرون بریزد. من از همون چند سال پیش، قبل از همه گفتم که اینا مخالفین و منتقدین درونسازمانیشان را به قتل میرسانند و حرمسرا دارند. همسر سابق من هم موضوع قتلهای درونسازمانی قرار گرفت. البته بعد که من افشاگری کردم یک خانمی که شبیه ایشان بود به تلویزیون آوردند. فلان فلان شدهها نمیدانم چرا تهمت همکاری با وزارت اطلاعات به من میزنند.
بعد از دادگاه:
حالا که معلوم شد این یارو شاعر بدبخت و اون زوج که هوادار بودن برای این کارشون پول کلان گرفتن، از فرداس که به ما هم بند کنن که چقدر گرفتین که به مجاهدین اتهام قتلهای درونسازمانی و اتهامهای دیگر زدید. ولی من از این تهمتها نمیترسم. البته من که از خودم نگفتم. سند دارم. همین کتابها و نوشتههای ایرج مصداقی. البته من هنوز نفهمیدم که این یارو شاعره که همه ش شعر علیه خدا و اسلام میگفته چرا وزارت اطلاعات استخدامش کرده. مگر رژیم اسلامی نیست؟ همین کارها را میکنند که گیر میافتن دیگه. این دفترچه سبزم حالا برای رفقای ما شده مایه نگرانی. نکنه…